به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات، نهم صفر سال 38 هجری، روزی است که مولای موحدان و اولین ایمان آورنده به دین محمد (ص)، به مصاف جماعتی رفت که با فریب ورق پارههای رفته بر بالای نیزه به چشمبندی باطل و جبهه شرک و نفاق، بر روح یقین و حقیقت دین و باطن قرآن مبین، تیغ کشیدند و فتنه بزرگی را تا قرنها در سراسر دنیای اسلام برانگیختند که اولین پیامد فاجعه بار آن، محروم کردن تاریخ از وجود نورانی مقتدای صالحان و مومنان و معیار حق و مدار عدالت: حضرت امیرالمومنین (ع) بود و از پی آن مصیبت های بسیار و بی شماری که با فقدان آن حضرت بر جهان و امت اسلامی تحمیل شد و جهت تاریخ را تغییر داد و از مسیر وحی و طریق هدایت، دور ساخت.
فتنه و فریب «حکمیت» و زمانه و زمینه وقوع جنگ
پیشنهاد عمروعاص در صفین، موقع بلند کردن قرآنها بر سر نیزه درباره «حکمیّت» میان متخاصمین، اختلاف بزرگی در میان لشکر عراق بوجود آورد. گروه خوارج از درون جنگ صفّین و داستان حکمیت ایجاد شدند و این یکی از پیامدهای دردناک آن جنگ ویرانگر و خانمان سوز بود. گروهی که حکمیّت را نخست پذیرفته بودند و بعد پشیمان شدند و آن را بر خلاف قرآن دانسته و کفر می پنداشتند، وقاحت و بیشرمی را به جایی رساندند که به امام علی (ع) اصرار کردند که توبه کند وگرنه به نبرد با آن حضرت بر می خیزند! امام علی(ع) که اختلاف شدید را در داخل لشکر ملاحظه کرد، دستور مراجعت به کوفه را صادر کرد.
خوارج؛ مولود و محصول نامشروع یک انحراف بزرگ در تاریخ
در کوفه، دوازده هزار نفر از افراد لجوج، خشکسر و متعصّب، از مردم جدا شدند و تحت فرماندهی عبدالله بن وهب به منطقه «حروراء» در دو میلی کوفه، رفتند و به همین دلیل این گروه از خوارج، «حروریّه» نامیده شدند. سرانجام در سرزمین «نهروان» که در نزدیکی حروراء بود آماده جنگ شدند. عجب این که، در این نبرد شوم، در صفوف خوارج، بعضی از یاران دیرینه امام دیده می شدند؛ و نیز گروهی که از عبادت، پیشانی آنان پینه بسته بود و صوت و نوای قرآن آنان در همه جا پیچیده بود.
عقیده این اشخاص بر این بود که علی و معاویه، هر دو باطلند و حکم، تنها ازآن خدا است و شعارشان «لا حکمَ الّا لله» بود. علی (ع) درباره آنان فرمود: «این ها حق را در ظلمات باطل می جویند!»
آنها در حقیقت، عابدان خشک و نادانی بودند که به خاطر افراط در چسبیدن به ظواهر دین و بیاعتنایی به حقیقت آن،«مارقین» نامیده شدند.
ریشههای اختلاف
علی (ع)، عبدالله بن عباس را به سویشان فرستاد تا آنها را متوجه اشتباهشان سازد؛ ولی آن فرقه گمراه از رأی و عقیده خود منصرف نشدند. مهمترین ایراد و اعتراض آنها این بود که چرا علی با شامیان جنگید ولی از غارت اموال آن ها مانع شد؟ و ثانیا ما حکمیت قرآن را خواسته بودیم چرا به حکمیت ابوموسی و عمروعاص تن داد؟ ثالثا در صلح نامه چرا نام خود را با امیرالمؤمنین شروع نکرد و این امر میرساند که خود علی نیز به خلافت خود یقین نداشت و در این صورت تکلیف قربانیان این جنگ چه خواهد بود؟
محاجه و مواجهه منصفانه و خردمندانه امام (ع) با جماعت جهل و جمود
علی (ع) خود به سوی آنها رفت و آنان را نصیحت کرد و فرمود: «من هم مثل شما خواهان اجرای حکم قرآن هستم و برای همین منظور با معاویه جنگ میکردم و خود شما دیدید که من با متارکه جنگ و انتخاب ابوموسی به حکمیت مخالف بودم، ولی در اثر فشار و اصرار خود شما جنگ خاتمه یافت و ابوموسی را هم علیرغم عقیده من خودتان برای حکمیت انتخاب کردید و اکنون هم ما بر سر رأی اول هستیم و در صدد حمله مجدد به شام هستیم. پس شما هم ما را کمک کنید.»
خوارج در پاسخ گفتند تو و ما کافر شده بودیم؛ ما توبه کردیم ولی تو به همان حال باقی ماندهای، اول باید تو هم توبه کنی، آن گاه ما هم مجددا تو را یاری می کنیم!
اکراه و امتناع امام (ع) از اقدام به جنگ و اعلان جنگ خوارج به آن حضرت
چون صف دو سپاه در نهروان آرایش نظامی گرفتند، امیر مؤمنان (ع)، میان دو صف آمد و فرمود: «ای جماعتی که رسمِ ستیزه و گمراهی به شورشتان وا داشته و خواهش نفس و انحراف، از حق دورتان کرده است! همانا بیمتان می دهم که بر کناره این نهر، بی جان بیفتید، بی آن که از پروردگارتان دلیلی روشن و حجّتی آشکار داشته باشید...». خطیبِ خوارج گفت: «ای علی! ما یکپارچه به تو اعلان جنگ می کنیم، که همانا خداوند، خیانت پیشگان را دوست نمی دارد.»
طبری نقل کرده: «آن گاه علی، پرچم اَمان را به دست ابوایوب انصاری داد و فرمود: هر یک از شما که دست به قتل نزده و متعرّضِ [افراد بی گناه] نشده باشد اگر زیر این پرچم آید، در امان است؛ و هر که از شما به کوفه یا مدائن رود و از این جماعت، جدا گردد نیز در امان است... و ما را نیازی به ریختن خون شما نیست. نزدیک به ششصد تن به علی پیوستند. آن گاه خوارج، به سوی یارانِ امام علی، تیر انداختند.»
سرانجام جنگ امام و خوارج نهروان
بعد از آن که امام از هدایت باقیمانده آن گروه لجوج و خشک و نادان مأیوس شد، چاره ای جز جنگ نمی دید؛ امّا در عین حال فرمود: «تا آنها آغاز به جنگ نکنند شما آغاز نکنید»؛ او می خواست هرگز آغازگر جنگ نباشد. سرانجام «خوارج» حمله را شروع کردند که با عکس العمل شدید و دفاع کوبنده لشکر امام روبه رو شدند. در مدّت کوتاهی تمام چهار هزار نفر ـ جز نه نفر که فرار کرده بودند ـ کشته شدند و از سپاه امام بیش از نه نفر کشته نشدند و صدق کلام آن حضرت که قبلا فرموده بود: «از این مهلکه از آن ها ده نفر رهایی نمی یابند و از شما هم ده نفر کشته نمی شوند.» آشکار شد. از جمله فراریان خوارج، عبدالرحمن بن ملجم مرادی از قبیله بنی مراد بود.
خوارج در امتداد تاریخ
جنگ نهروان، آغازگر سلسله وقایعی تلخ و غمبار در تاریخ اسلام بود که با ظهور خوارج شکل گرفت. این فرقه بر اساس بینش انحرافی خود، تنها به ظاهر دین، نظر داشت و برداشتی قشری مآبانه و متحجرانه و ارتجاعی و ایستا از مفاهیم دین را اشاعه داد. آنان با انشعاب به فرقهها و نحلههای متعدد و مختلف، منشاء حوادثی شدند و بعدها جماعتی از آنان همچون «اباضیه» حکومتهایی را نیز در بحرین و مناطق پراکنده تشکیل دادند.
نظر شما